کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،

ساخت وبلاگ
قلمرو زبانی ج1- واژة «صحیفه» در معنای «کتاب، نامه و ورق کاغذ» به کار می­رود، اما در متن درس در معنای «کتاب» آمده است. ج2- در عبارتِ «چه حرف تازه­ای برای کفتن مانده است یا چه چیز تازه­ای برای نوشتن؟» ف کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 129 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

این سروده از «وحشی بافقی» و در قالب «مثنوی» است. * الهی سینه­ای ده آتش­افروز           در آن سینه دلی وان دل همه سوزسینه: مجازاً کل وجود                                       آتش: استعاره از عشق       کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 124 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

این جزر و مدِ چیست که تا ماه می‌رود؟دریای درد کیست که در چاه می‌رود؟این‌سان که چرخ می‌گذرد بر مدار شومبیم خسوف و تیرگی ماه می‌رودگویی که چرخ بوی خطر را شنیده, استیک لحظه مکث کرده، به اکراه می‌رودآبستن کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 149 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 133 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

"ای خوش مسیر برکه!...قرار مسافران!آغوش باز کن که رسیده‌ست کاروانپیغام بازگشت بده هر که رفته رالختی درنگ کن که بیایند ماندگانلختی درنگ کن که جهان ایستاده استبنشین نگاه کن که به رقص آمده زمانوقتش شده‌ست کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 161 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتمشب شراب که باشد دچار افراطمبریز هرچه که داری نکن مراعاتمتو بی‌ملاحظه من نیز بی‌مبالاتمسیاه‌مست تو هستم گذشته کار از کارشب شراب می‌ارزد به بامداد خمارنمی‌رسد به شکوه تو فکر کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 180 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

تا قافیۀ شعر امیر است و غدیر استبرخیز که هنگام مراعاتُ نظیر استالیوم که أکملتُ لکم دینکم آمدتا عرش فراخوان تماشای امیر استافطار در خانۀ مولا بنشیندهر خسته که مسکین و یتیم است و اسیر استبر طبل بکوبید ن کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 140 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

ای که انداختی, از ساقی آب ­آور،, دست کی کشد ساقی دل­سوخته از ساغر، دست دید گل­ها همه در آه و عطش می­سوزند دست اگر این سوی دریا بگذارد بر دست از دل خیمة لب­سوختگان بیرون زد «پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی د کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 124 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

پیچیده دراین دشت عجب بوی عجیبی بوی خوشی از نافة آهوی نجیبییا قافله­ای رد شده بارش همه گلبرگجامانده از آن قافله عطر گل سیبیکی لایق بوی خوشی از کوی بهشت است جانی که ازاین عطر نبرده است نصیبیاین گل گل صد کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 111 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30

چشمان تو دو معبد رؤیایی، بر قله­های مبهمتقدیرند آرام و وهمگون و اهورایی، سرشار از شکوه اساطیرند  آرام خفته­ای و دگر تب نیست، آن ناله­های ممتدِ هر شب نیست درد و تب این دو یار قدیمی هم، دیگر سراغی از تو کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 104 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:30